3

دوباره ایران دوباره شور

  • کد خبر : 28578
  • 27 خرداد 1397 - 10:28
دوباره ایران دوباره شور

دوباره ایران دوباره شور

دقیقه 95، «عزیز» بازیکن مراکشی عزیز ایرانی‌ها شد. سرش «سر طلایی» لقب گرفت و اشک‌هایش اگرچه تلخ، اما شور شادی برای ایرانی‌ها به ارمغان آورد.

«دقیقه 95»، برای ایرانیان یک دقیقه استثنایی بود. درست آن زمان‌هایی که دلشان پای افزایش نرخ دلارها و سکه‌ها و ملک‌ها و ماشین‌ها، به ماتم نشسته بود، یک دقیقه، فقط یک دقیقه، گیر و دار دلشان را باز کرد، گره‌های پیشانی‌شان را به شادی، چین انداخت و ذهنشان را که تا همین چند دقیقه قبل، لای حساب و کتاب‌های روزگار، چرتکه می‌انداخت، به یکباره ازهمه جمع و تفریق‌ها بیرون کرد.

دقیقه 95، «عزیز» بازیکن مراکشی عزیز ایرانی‌ها شد. سرش «سر طلایی» لقب گرفت و اشک‌هایش اگرچه تلخ، اما شور شادی برای ایرانی‌ها به ارمغان آورد. دقیقه 95، «فوتبال»، غول چراغ جادو شد، در یک دقیقه معجزه کرد تا فریاد شادی، سنگفرش سخت خیابان‌ها را بلند کرده و لب‌هایی که تا دیروز، تنها به گلایه و انتقاد عادت کرده بود را به نجوای «مچکریم» باز کند!

ساعت 9 و 30 دقیقه جمعه شب، خانه‌ها خالی شد، خیابان‌ها شلوغ….. آنهایی که تا دیروز به تمسخر می‌گفتند و می‌نوشتند :«اول رفته ایم، اول هم بر می‌گردیم»، سرشان را که به سمت خیابان‌ها و میدان‌ها چرخاندند، باورشان شد که امید هنوز هم با «شادی» معنی می‌شود….. صدای بوق ماشین‌ها، از دیوار صوتی خانه‌ها عبور کرد و فریاد «ایران ایران» شب کوتاه آخرین روزهای بهار را به بلند‌ترین شب پاییز پیوند زد… جمعه شب، دست‌هایی که تا دیروز، هر کدامشان، به سمتی تکان می‌خورد؛ در یک دقیقه دورهم تنیده شد و تصویر زنان و مردان ایرانی برای همیشه در کنار هم جا خوش کرد!

** خبرنگاران ایران از نقاط مختلف گزارش دادند
جمعه شب، «تهران» تنها نبود، ایران از کرمانشاه گرفته تا مشهد و شیراز و سیستان و کرمان و ارومیه و قم و رشت و اصفهان، تصویرشان شبیه پایتخت بود، مردها دورتا دورهم حلقه زده و در کنارشان زن‌ها، با آرامش، موج شادی به راه انداخته بودند. جوان ترها روی بلندی‌ها، موج مکزیکی می‌رفتند و کوچکترها با تشویق ایسلندی، جای خالی‌شان در سن پترزبورگ را جشن می‌گرفتند. حرف‌هایشان، اما یکی بود، صف هایشان نه به صرافی‌ها و بانک‌ها و طلافروشی‌ها که فقط به میادین و خیابان‌هایی منتهی می‌شد که قرار بود لااقل یک شب را برایشان «پر امید» کند. برایشان فرقی نمی‌کرد، تحریم‌ها می‌ماند یا می‌رود، اصلاً 2 ماه دیگر برایشان، 2 قرن دیگر بود، دور دور دور……دلخوشی هایشان به عکس‌هایی گره خورده بود که یوزهای ایرانی، «مغربی ها» را در سرزمین تزارها زمینگیر کرده بودند…. نه اسمی داشتند و نه نشانی که از هم جدایشان کند. نام همه‌شان «ایران» بود، همان که این روزها، بی‌رحمی اجنبی‌ها، طاقتش را طاق کرده!

حالا دیگر چه فرقی می‌کند، «خشم سرخی ها» در «قازان» تا چه اندازه به روی یوزها، خشمگین شوند. ما راهمان از «فوتبال» می‌گذرد، حتی اگر نایکی‌ها، کفش هایمان را «ملی» کنند، حتی اگر تنها رقیبمان در بازی‌های تدارکاتی «ترکیه» باشد. هیجان و شور ملی ما تنها با «فوتبال» سنجیده می‌شود. ما بعد از «پیروزی» خودمان می‌شویم. غیرت که می‌بینیم، غیرتمند می‌شویم! جو زده نه! باور پذیر می‌شویم….

** جشن ملی در استادیوم ونک!
تا ساعت یک بعد از نیمه شب، در میدان ونک، جیغ می‌کشیده، آنقدر فریاد زده و هیجان دارد که صدایش به سختی شنیده می‌شود. می‌گوید چه فرقی می‌کند، چه کسی گل زده، مهم این است که حالا ایرانی‌ها با 3 امتیاز، درصدر گروه مرگ قرار گرفته‌اند. علی حرف هایش را با صدای بلند در اوج شلوغی‌های میدان ونک می‌زند. دلش با یوزهای ایرانی است. می‌گوید باور نمی‌کرده ایران برنده شود، خیلی وقت است که منتظر هیجان و شادی بوده. خانوادگی بساطشان را از پل طبیعت آورده‌اند، میدان ونک، 20-30 نفری می‌شوند. با دست‌هایش آنقدر تشویق ایسلندی کرده که کف دست‌هایش پوست انداخته! می‌گوید بعد از مدت‌ها امشب از ته دلش خندیده است. کاملاً تخلیه شده و می‌تواند هفته آینده با خیال راحت به سرکار برود.

** میدان ونک شعار ایران ایران
میدان ونک شبیه استادیوم آزادی شده، پلیس راهنمایی و رانندگی دورتادور میدان را با جرثقیل و خودروهای پلیس بسته است. پلیس تنها تماشاگر است، به کسی امر و نهی نمی‌کند. آمده است تا نظم و امنیت را برقرارکند. تنها هرکجا که نظمی برهم بخورد یا ترافیکی ایجاد شود، پلیس در سوتش می‌دمد! جمعیت هر کدامشان به گروه‌های 300 -400 نفری تقسیم شده‌اند که با یک لیدر شعارهایشان هدایت می‌شود. شعارشان اما فقط «ایران ایران» است. شادی و پایکوبی‌ها به اطراف خیابان‌های ونک کشیده شده، هر خودرویی که عبور می‌کند راننده یا سرنشینانش با دعوت بقیه از خودرو خارج می‌شود و با آنها همراهی می‌کند. جمعیت آنقدر هیجان دارد که ترس سکته‌های قلبی بیداد می‌کند. زن‌ها و مردها اینجا هم در کنار هم ایستاده‌اند، نه کسی فحش می‌دهد و نه مردی به خودش اجازه می‌دهد به زنی اهانت کند. با امنیت شادی می‌کنند. آتش‌نشان‌ها هم حالا در کنار مردم ایستاده‌اند. صدای آژیر‌های ماشین هایشان را یکدست بالا برده‌اند تا شریک شادی مردم باشند. اینجا نه خبری از آتش‌سوزی است و نه حادثه تلخ دیگری. این آژیری که می‌شنوید صدای شادی مردم ایران است!مهسا در میدان شهدا ایستاده، صدای موزیک خودرو‌یش را تا آخر بلند کرده، در میان همهمه آدم‌ها، شکلات پخش می‌کند. می‌گوید مادرش هم رابطه‌ای با فوتبال ندارد چادرش را سر کرده و به خیابان آمده، می‌گوید نه می‌داند مراکش کجاست و نه حتی از بازی‌های تیم ملی سر در می‌آورد، اما همین که مردم شاد‌ند، برایش خوشحال‌کننده است. شبیه مادر او دورتا دور میدان ایستاده‌اند. مسیر میدان شهدا تا پیروزی را حدود 30 دقیقه طی کرده است. تنها فکر و ذکرش همین لحظه است. غرق در شادی بدون ترس از آینده!

** تقسیم شادی با اهدای گل
مهندس مهدی علی پناه در میدان اسبی عظیمیه کرج زندگی می‌کند. می‌گوید: همین که بازی تمام شده، در کسری از ثانیه میدان مهران وطالقانی و بعدش منطقه مهستان، جا برای سوزن انداختن نبوده است. ظاهراً جشن و پایکوبی تا ساعت 2 بعد از نیمه شب هم ادامه داشته است. می‌گوید آنقدر راننده‌ها با خودروهایشان بوق زدند که آنهایی هم که از برد ایران خبر نداشتند هم شروع به بوق زدن کردند، بعضی‌ها هم با گل به خیابان‌ها آمده بودند، تا با اهدای آن شادی خود را با یکدیگر تقسیم کنند.

میثاق که در فلکه دوم تهرانپارس در کشاکش جمعیت کش آمده به سختی نای حرف زدن پیدا می‌کند، اگرچه از این همه هیجان به وجد آمده، اما از فروش بلیت‌های گرانقیمت بازی‌ها هم گلایه دارد. می‌گوید می‌خواسته بازی را در برج میلاد تماشا کند، اما هر بلیت حدود 95 هزار تومان قیمت‌گذاری شده و جالب اینکه در سینماها هم نرخ‌ها در نوسان بوده است. از 15 هزار تومان تا 20 هزار تومان! دلش از برگزار‌کنندگان پر است. دلش می‌خواسته یک شب هم که شده در قابی بزرگ یک بازی متفاوت را ببیند، اما هرطور که حساب و کتاب کرده، درخانه نشستن را ترجیح داده است.

خانم کدخدایی هم دیروز با ذوق و شوق زیاد به یکی از مراکز معروف خرید در شمال تهران رفته، به خیال آنکه قرار است از مانیتورها، بازی را زنده پخش کنند، اما با وجود اصرار مردم، مأموران انتظامات، اجازه پخش بازی‌ها را نداده‌اند و گفته‌اند مجوز این کار را ندارند. درحالی که چندین مانیتور بزرگ تبلیغاتی در سالن‌های اصلی این مرکز تجاری وجود داشت که می‌شد دل مردم را شاد کرد. اما حتی مغازه داران هم اجازه نداشتند، از تلویزیون هایشان بازی را پخش کنند. به‌همین خاطر خیلی‌ها فرار را بر قرار ترجیح دادند. آنها البته بعد از بازی، به خیابان اصلی ولنجک آمده و در امنیت و آرامش شروع به پایکوبی کرده‌اند.

** ای کاش امکان دیدن بازیها در همه جای شهر فراهم بود
فریبا، بازی ایران – مراکش را در یکی از کافی شاپ‌های غرب تهران و با پرداخت مبلغ 80 هزار تومان تماشا کرده است. خودش می‌گوید آنقدر شلوغ بوده که به زحمت یک صندلی به او رسیده. حدود 50-60 نفر در طول بازی، ایستاده بازی را تماشا کرده‌اند. پذیرایی هم شده‌اند با قهوه و کیک شکلاتی و خب هر کدام را به قیمت چند برابر خریده‌اند. او می‌گوید این پول را فقط برای تماشای بازی و خوردن یک آب پرتقال پرداخت کرده و در طول بازی برای پکیج ویژه هم حدود 50 هزار تومان هزینه کرده است! ما انتظار داشتیم که شهرداری، درب فرهنگسراها و پارک‌ها را به روی مردم باز می‌کرد تا مجبور به تحمل این هزینه‌ها نباشیم. چه اشکالی داشت، وسط خیابان‌ها هم بازی را پخش می‌کردند. مثل خیلی از کشورهای دنیا. بالاخره این رویداد مهمی است.

علیرضا فرشیدی ، اما برخلاف برخی‌های دیگر می‌گوید که هنگام بازی، به پارک نهج البلاغه رفته و توانسته بازی را بالاخره با هزار زحمت در پارک ببیند. او خیلی راضی است اما می‌گوید که‌ ای کاش این امکان در همه جای شهر فراهم بود.

منبع: روزنامه ایران

پایگاه خبری دانستنی آنلاین

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟

میانگین امتیازات: 0 / 5. تعداد امتیازات: 0

به این خبر امتیاز دهید

0/5 (0 نظر)
لینک کوتاه : https://danestanyonline.ir/?p=28578

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

فرم جستجو

تبلیغات در سایت   درباره ما   تماس با ما

logo-samandehi