2

گزارش برگزاری مسابقه آلترا ماراتن ايران در کرمان+تصویر

  • کد خبر : 16974
  • 30 آگوست 2017 - 8:56
گزارش برگزاری مسابقه آلترا ماراتن ايران در کرمان+تصویر

در یکی از نوشته های این سایت در خصوص ابر ماراتن و تاریخچه آن توضیحاتی داده شد. این پست به گزارش برگزاری مسابقه آلترا ماراتن ايران در سال 1395 که توسط خانم مهسا ترابی ارائه شده است، اختصاص دارد.

در یکی از نوشته های این سایت در خصوص ابر ماراتن و تاریخچه آن توضیحاتی داده شد. این پست به گزارش برگزاری مسابقه آلترا ماراتن ايران در سال 1395 که توسط خانم مهسا ترابی ارائه شده است، اختصاص دارد.

ساعت 15:30 روز شنبه هيجدهم ارديبهشت ماه سال 1395 ، يكي از روزهاي به يادماندني و فراموش نشدني در آلترا ماراتن ايران ثبت گرديد . دو دونده ايراني پس از تلاش و سخت كوشي و با پشتيباني تيم مسابقه دهنده ، توانستند خود را به خط پاياني مسابقه برسانند .

حضور آن دو در اين مسابقه نشان داد كه ايرانيان نيز با اراده و انگيزه قوي توان انجام ورزش ماراتن و آلترا ماراتن را دارند . زماني كه نام دو هموطن ايراني در ليست مسابقه دهندگان ديده شد، تمامي دوستان كه پشتيبان تيم بودند با تعجب از خود سؤال مي كردند آيا دوستان ايراني ما در اين مسابقه به خط پاياني خواهند رسيد ؟

ابر ماراتن 2016 ایران:

سفير ايتاليا در ايران پيشنهاد برگزاري يك مسابقه ماراتن كويري در كوير لوت ايران را دادند كه اين پيشنهاد منجر به برگزاري چنين مسابقه اي در ايران شد .

اين ورزش در ايران شناخته شده نيز نبود. براي اولين بار اين مسابقه در ارديبهشت سال 95 در دشت لوت برگزار گرديد كه فقط 4 ايراني در اين مسابقه شركت نمودند .

از طریق دوستان مطلع شدیم که برای اولین بار این مسابقه در ایران برگزار می گردد و پس از مباحثه فراوان  تصمیم به شرکت در مسابقه گرفتیم. اولین مشکلی که با آن مواجه بودیم تهیه تچهیزات این ورزش بود . با توجه به نبود این وسایل در ایران مجبور به تهیه آن از خارج از کشور با  هزینه های گزافی  شدیم سپس برای تمرین، برنامه ریزی کردیم و حدود 4 ماه قبل از برگزاری تمرینات شد .

آلترا ماراتن ايران توسط آقاي پائولو بارگيني و آقاي ماسيمو از كشور ايتاليا و شركت آيتو از ايران برگزار گرديد. تعداد شرکت کنندگان در اين مسابقه 21 نفر بود كه همگي از طريق سايت ثبت نام كرده بودند و برگزار کننده  به وسیله ایمیل با شرکت کنندگان اين مسابقه در تماس بودند. هزینه ثبت نام هر شرکت کننده  ایرانی 1750 یورو و هزینه ثبت نام هر  شرکت کننده خارجی 2500 یورو بود .

مسير مسابقه 250 كيلومتر بود كه بايد طي 6 روز و هر روز 40 تا 42 كيلومتر طي مي شد بجز يك روز که مسير طولاني بود. ( حدود 80 کیلومتر که یک روز مسير طولاني يكي از قوانين اين مسابقه مي باشد .)

   چهار ماه بود كه خود را براي شركت در مسابقه آلترا ماراتن آماده مي كرديم. هر روز تمرين و برنامه خاص خود را داشت .

در این بین اولين مسابقه بين المللي ماراتن در شيراز برگزار شد . ما هم تصميم گرفتيم شركت كنيم. بهترین فرصت بود که توان جسمي و روحي خود را محك بزنيم و چقدر هم خوب شد كه در اين مسابقه شركت نموديم زيرا از نزديك با تمامي مسائل و سختي هاي اين ورزش آشنا شديم .

بالاخره زمان برگزاری فرا رسيد .

گزارش برگزاری مسابقه آلترا ماراتن ايران

روز شنبه مورخ 11/2/1395

ساعت 8 صبح به سمت كرمان حركت كرديم . پس از رسيدن به كرمان با استقبال گرم برگزار كننده مسابقه از دوندگان مواجه شديم و پس از آن به هتل رفته و مستقر شديم .

عصر همان روز با دوستان دونده براي تماشاي بازار كرمان و چند بناي تاريخي به شهر رفتيم و غروب به هتل بازگشتيم .و پس از بازگشت قرار شد  ساعت 8 صبح در سالن همکف هتل همه شرکت کنندگان توسط پزشک تیم معاینه و وسایل و تجهیزات مورد بررسی قرار گیرد.

روز يكشنبه مورخ 12/2/1395

پس از بيدار شدن و خوردن صبحانه براي برداشتن وسايل به سمت سالن حركت كرديم و پس از بررسی تجهیزاتمان  جهت معاينه نزد پزشكان تيم دوندگان رفتيم .

شايان ذكر است بدليل اينكه در ايران قادر به فراهم نمودن كليه تجهيزات فني و ورزشي نبوديم ، وسايل فني ما (کوله مخصوص دویدن ، گتر مخصوص برای دویدن ، جوراب مخصوص دویدن ، camel back ، کیت کمک های اولیه و کتانی دویدن و …) در صبح همان روز توسط دوستان خارجي به دستمان رسيد و كليه وسايل از نظر حجم و وزن و استحكام مورد بررسي كارشناسان تيم قرار گرفت و پس از دريافت شماره شركت در مسابقه ساعت 10:30 به سمت شهرشهداد حرکت کردیم. (شَهداد یکی از بخش‌های شهرستان کرمان می‌باشد. این منطقه در ۸۷ کیلومتری شمال شرق شهر کرمان قرار دارد. شهداد از جنوب غرب به مناطق کوهستانی و سردسیر سیرچ و از شمال شرق به مناطق کویری و گردشگری بِکری از قبیل کلوت متصل است. شهداد در گذشته مرکز ایالت آراتا بوده است. همچنین قدیمی‌ترین پرچم فلزی در جهان با عنوان درفش شهداد در این منطقه کشف شده است.)

باران شروع به باريدن کرد و اين امر باعث خوشحالي همه شده بود چون اين موهبت الهي بطور قطع باعث خنكي هوا مي شد. اتوبوس حركت كرد . به دقت به خيابان هاي شهر نگاه مي كردم . به ماهان رسيديم . در كنار باغ بسيار زيبايي اتوبوس جهت صرف ناهار توقف نمود .

باغ بزرگ و زيبايي که مملو از گل هاي بهاري بود . پس از صرف ناهار و گرفتن عكس با دوستان به سمت شهر شهداد ادامه ي مسير داديم .

مردم خوب و مهربان شهر شهداد به استقبال دوندگان آمده بودند و با دود اسپند و قرآن و شربتي خاص از ما پذيرايي كردند .

شهردار محترم شهر شهداد پس از خوش آمد گويي به دوندگان به رسم يابود به تمامي دوستان حنا و يك عدد بادبزن كه از صنايع دستي اين شهر بود هديه داد .

با حركت اتوبوس چند پسربچه شهدادي شروع به دويدن نمودند و تا مسافتي ما را دنبال  کردند. با خود گفتم ” شايد روزي يكي از آنها دونده ي مشهوري شود ” .

بالاخره به مقصد نهايي خود كه روستاي شفيع آباد بود رسيده و در كنار كاروانسراي زيباي شفيع آباد متوقف شديم . مردم اين روستا نيز با اسپند و قرآن به استقبال از ما آمده بودند . پس از آن به محل اقامت كه يك كاروانسراي زيبا بود هدايت شديم . در وسط كاروانسرا يك باغچه زيبا قرار داشت و چندين اتاق كه در يكي   خانم ها و در اتاق هاي ديگر آقايان مستقر شدند .

هوا كم كم رو به تاريكي مي رفت و تمامي دوستان مشغول انجام كارها و مرتب نمودن كوله ها بودند و خود را براي مسابقه فردا آماده مي كردند . پس از خوردن شام براي استراحت به اتاق هاي خود رفتيم . هوا به شدت گرم بود و از شدت آن خوابم نمی برد ، اما ناچار مي بايست خود را با اين شرايط تطبیق  مي داديم، چون باید 6 روز در اين آب و هوا زندگي می کردیم .

همه چيز برايم تازگي داشت از نحوه برگزاری مسابقه بی اطلاع بودم و هیچ تجربه اي هم نداشتم . به هر حال مي بايست صبور بود .

روز دوشنبه 13/2/1395

صبح روز مسابقه بعد از بيدار شدن همگی با روحیه بشاش و اندکی اضطراب و هیجان و پس از نصب شماره های تخصیص داده شده آماده مسابقه بودیم.

آقاي بارگيني برگزار كننده مسابقه در مورد مسير مسابقه توضيحاتی داد . ايشان اعلام کردند كه در هر چك پوينت فقط يك بطری آب  1.5 لیتری مي توان گرفت .

لحظه بسيار باشكوهي بود و همه منتظر شمارش آقاي بارگيني بوديم .

1…2…  و  3….     و شروع …………….

شروع به دويدن كرديم . تمام مسير مسابقه با پرچم هاي قرمز و سفيد بطور واضح مشخص شده بود تا هيچ كس مسير مسابقه را گم نكند .

مسابقه از قناتي بسيار زيبا آغاز شد. بايد از قنات خارج مي شديم و در مسير اصلي مسابقه قرارمي گرفتيم. 7 كيلومتر اول مسير بدليل وجود كلوخ هاي نمكي كمي مشكل بود و مي بايست همه دوندگان از روي آنها رد مي شدند ، اما 7 كيلومتر بعدي زمين هموارتر شد و در موقعيت بهتري قرار گرفتيم .

به اولين چك پوينت که  رسيدیم و آب گرفيتم ،كمي استراحت نموديم و به راهمان ادامه داديم .

متأسفانه پس از عبور از  اولين چك پوينت حال عمومي من بسيار بد شد و با كمك خانم استيفاني كيس از دوستان خارجی و آقاي عليرضا سعادت ( یکی از شرکت کنندگان ایرانی که بر روی پروژه  راه ابریشم به صورت مشترک کار می کنیم و یکی از دلایل شرکت ما در این مسابقه به خاطر اجرای این  مسابقه در مسیر راه ابریشم بوده است) با سرسختي به دومين چك پوينت رسيدم. ديگر رمقي برايم باقي نمانده بود . تمام آب بدنم خارج شده بود . اما قصد تسليم شدن نداشتم و تمام راه را با خود زمزمه مي كردم كه ” من مي توانم ” .

در چك پوينت دوم پزشك تيم معاينه ام كرد و برايم پودر او آر اس تجويز كرد . دماي هوا به 40 درجه رسیده  و وضعيت جسمي من بسيار بد بود و اين امر سرعتم  را به شدت كم می کرد . همان طور كه در زير آفتاب و گرمای شدید می دویدیم ، آقاي بارگيني كه از بيماري من مطلع شده بود خود را به ما رساند و به من گفت كه همين كه در اين مسابقه شركت كرده اي، برايم خيلي مهم است اما حال جسمي تو مساعد نيست و ادامه مسابقه خطرناك است و ما دوست نداريم كه تو را از دست بدهيم . حدود 2 كيلومتر تا چك پوينت سوم مانده بود كه اين مسير را با آمبولانس رفتم و در آنجا كمي استراحت كردم و مجدد پزشك تيم معاينه ام كرد و دارو داد. تقريباً كمي اوضاعم مساعدتر شده بود . خانم استيفاني و آقاي سعادت هم به ما ملحق شدند و ما دوباره حرکت کردیم.

بسيار طاقت فرسا بود، اما بالاخره با سرسختي تمام ساعت 7 غروب به كمپ رسيديم. همه دوستان منتظر ما بودند و با تشويق و تبريك وارد كمپ شديم و من مستقيم به بيمارستان رفتم و پس از تزريق دو سرم و خوردن شام به خواب فرو رفتم.

روز سه شنبه مورخ 14/2/1395

” دره دلفين ها مجموعه اي از كلوخ هاي كوير است كه همگي به شكل دلفين مي باشند كه بر اثر فرسايش خاك و وزش باد و عوامل طبيعي درست شده ، گويي تمامي دلفين ها قصد وارد شدن به آب دريا را دارند . براستي كه صحنه بسيار زيبا و تكان دهنده اي بود “

ساعت 4 صبح از خواب بيدار شديم و پس از صرف صبحانه آماده مسابقه شدم  . در اين حين آقاي بارگيني به سمت من آمد و با توجه به وضعيت جسمي ديروز به من گفت كه مسير 150 كيلومتر را براي دويدن انتخاب كن ، اما با اصرار من و خانم استيفاني اجازه داد تا مسير 250 كيلومتر را طي نمايم .

ساعت حدود 5:30 به سمت دره دلفين ها سرازير شديم و شروع به دويدن كرديم . حال عمومي ام بهتر از ديروز بود اما حتي با خوردن پودر او آر اس هنوز هم آب بدنم کم بود و به شدت افت فشار داشتم . با اصرار تيم پزشكان حدود 4 كيلومتر از مسير را با آمبولانس طي كردم و كمي حالم بهبود يافته بود . خانم استيفاني و آقاي سعادت خود را به چك پوينت رساندند ، اگر من تمام راه را با آمبولانس مي رفتم از دور مسابقه خارج مي شدم ، بنابراين تصميم گرفتم با تمام مشكلات و ضعف جسمي به راهم ادامه دهم .

خوشبختانه هوا كمي ابري شد و نسيم خنكي شروع به وزيدن نمود . كم كم غرش آسمان نيز به گوش مي رسيد و قطرات باران نيز شروع به باريدن نمود. از گرماي هوا كاسته شد .

ماشين هاي پشتيبان اصرار داشتند تا كمپ را با ماشین برویم اما ما تصميم گرفتيم كه در آن هواي دلپذير و مطبوع به راهمان ادامه دهيم و مسير مسابقه را طي كنيم .

وقتي به آخرين چك پوينت رسيديم حدود 8 كيلومتر به كمپ مانده بود . خانم استيفاني هر كيلومتري را كه طي مي كرديم اعلام مي نمود ، خيلي زود به دوستانمان در كمپ ملحق شديم و پس از استراحت كوتاهي براي معاينه پاها به نزد پزشك تيم رفتيم . پس از خوردن شام  برای استراحت و خواب شبانه به کمپ هایمان بازگشتیم .

روز چهارشنبه مورخ 15/2/1395

” اين منطقه در مجاورت جاده ابريشم قرار داشته و طي ساليان متمادي كاروان هاي بين قهستان و شهداد بار خود را در اين نقطه بر زمين مي گذاشتند ، دانه هاي گندمي كه بر روي سنگ هاي بازالتي قرارمي گرفته به دليل شدت گرماي زمين بريان مي شدند و بر همين اساس نام گندم بريان را بر روي آن نهادند “

صبح ساعت 4 از خواب بيدار شديم و بعد از خوردن صبحانه و گرفتن عكس با آقاي بارگيني ( برگزار کننده مسابقه ) و آقاي محمد انصال (دونده مراکشی رکورد دار جهان و سریع ترین دونده بیابان های دنیا که رکوردش در گینس ثبت شده است ) خود را براي ادامه مسابقه آماده كرديم .

در مسیر مسابقه قرار گرفتيم . به سمت رود شور حركت كرديم . تمامي مسير رودخانه توسط گوني هاي شني پر شده بود كه باعث مي شد پاي ما با آب رودخانه تماس كمتري داشته باشد و از سوختگي پاها جلوگيري مي كرد. از رودخانه گذشتيم و به گندم بريان رسيديم . اين منطقه چشم انداز بسيار زيبايي داشت. هنوز خورشيد طلوع نكرده بود و ما سعي داشتيم خيلي سريع مسير گندم بريان را كه حدود سه كيلومتر بود طي كنيم .

وارد دشت پهناوري شديم كه سرتاسر نمك بود . از آن منطقه هم گذشتيم و به چك پوينت اول رسيديم و بعد از گرفتن آب و استراحت كوتاه به راهمان ادامه داديم . مسيري كه در پيش رو داشتيم كاملاً در مسير رود شور بود و امكان حركت ماشين وجود نداشت . نزديك به چك پوينت دوم آقاي بارگيني با هلي كوپتر از بالاي سرمان گذشت . آقاي بارگيني براي اين كه در اين شرايط بتوانند مديريت كامل داشته باشند از هلي كوپتر استفاده كردند. در چك پوينت دوم بعد از خوردن آب و كمي استراحت به راهمان ادامه داديم . تا چك پوينت بعدي 12 كيلومتر فاصله داشت. در زميني كه به آن پاشتري مي گويند ( سطح اين نوع زمين ها به گونه اي بنظر مي رسد كه پس از بارندگي زياد تعدادي شتر روي آن راه رفته اند ) . هوا به شدت گرم شده بود و هيچ نسيمي هم نمي وزيد .

ما در گرم ترين ساعت روز و در گرم ترين نقطه زمين قرار گرفتيم . رفته رفته زمين از حالت پاشتري خارج شد و ماشين هاي پشتيبان رسيدند و با ريختن آب به صورتهايمان پيمودن راه را كمي آسان تر نمودند.

به چك پوينت سوم رسيديم . بعد از كمي استراحت و خوردن آب و خرما و چيپس  به راهمان ادامه داديم .   حدود 12 كيلومتر مانده بود تا به كاروانسراي نادر كه محل كمپ بود برسيم . گويا اين كوير پر رمز و راز خيال تمام شدن نداشت . با پاهاي خسته و تاول زده آنقدر رفتيم تا به كاروانسراي نادر رسيديم .

آن شب مبعث حضرت رسول اكرم (ص) بود و جمعي از مقامات شهر براي تبريك به ديدار دوندگان آمده بودند . بعد از يك سخنراني كوتاه دسته گلي زيبا را تقديم دوندگان نمودند .

بعد از اتمام برنامه به كمپ بيمارستان نزد پزشك تيم رفتيم تا ايشان پاهايمان را معاينه نمايند و براي تاول ها چاره اي بينديشند . بايد خود را براي فردا آماده مي كرديم . روز بسيار مهمي پيش رو داشتيم .

مي بايست 80 كيلومتر را طي مي كرديم . اين روز را لانگ استيج (long stage) نام گذاري نمودند كه در آلترا ماراتن يكي از قوانين محسوب مي شود .

اعلام كردند كه مسابقه ساعت 5 صبح آغاز مي شود . خود را براي استراحت آماده كردم ، اما تمام وجودم را استرس فرا گرفته بود و خواب به چشم من نيامد . به هر حال شب خوبي نداشتم .

روز پنجشنبه مورخ 16/2/95

ساعت 3:30 بيدار شديم و پس از صرف صبحانه خود را آماده حركت نموديم . هوا تاريك بود . بعد از توضيحات آقاي بارگيني در خصوص مسير مسابقه در ساعت 5:15 مسابقه شروع شد .

سفري ديگر آغاز گرديد . سفري كه نيازمند تلاش و استقامت بيشتري بود . بر خلاف هر روز از نسيم صبحگاهي خبري نبود . وارد منطقه كلوت هاي شهداد شديم . مسيري بسيار زيبا با كلوت هاي بلند و ديدني. هر قسمتي از كوير زيبايي خاص خود را داشت و ما محو تماشاي مناظر بوديم . خورشيد هم با انوار طلايي اش ما را نوازش مي داد . هوا به شدت گرم بود آنقدر گرماي هوا زياد بود كه ماشين هاي پشتيبان براي دوندگان يخ مي آوردند اما دوام تكه هاي يخ براي چند دقيقه بود . مي بايست تسليم شرايط مي شديم و به حركت ادامه مي داديم .

طي مسير از شنيدن خبر استراحت يك روز كامل بعد از اين مسابقه بسيار خوشحال شدم و انرژي گرفتم .

در بخشي از مسير آب زيادي براي خوردن نداشتيم . ميزان گرمي هوا به شدت افزايش مي يافت و اين موضوع كمي نگران كننده بود . كم كم به سمت بي حالي مي رفتيم اما آقاي سعادت با تمام قوا به من انرژي مي داد و با گفتن كلماتي مثل ” برو ، تو مي توني و چيزي به پايان راه نمونده ” در دلم  اميد مي كاشت . در همين گير و دار ماشيني رسيد و برايمان كيسه هاي يخ آورد و خلاصه بسيار به موقع و كارساز بود .

4 كيلومتري به چك پوينت آخر مانده بود ، بسيار خسته و كم انرژي بوديم كه يكي از دوستان هلال احمر كه پشتيبان تيم بودند با خواندن آواز و ايجاد محيطي شاد باقيمانده راه را با ما همراهي كردند و در نهایت به چك پوينت آخر رسيديم .

البته يادآوري مي كنم كه دوستان پشتيبان همه دوندگان را همراهي مي كردند و هر كجا كه آثار خستگي و ناتواني را مشاهده مي كردند از دوندگان درخواست مي كردند كه ادامه مسير تا كمپ را با ماشين طي نمايند ، اما ما هيچوقت نپذيرفتيم و همواره تلاش كرديم تا تمام مسير را با دويدن طي نمائيم .

در چك پوينت آخر براي استراحت كوتاه و خوردن شام توقف نموديم . خيلي دوست داشتم كه امكان خواب آنجا فراهم بود اما متاسفانه فرصت نداشتيم بايد شام مي خورديم و براي درمان تاول پايمان نزد پزشك تيم   می رفتيم . ساعت 10:30 با خستگي زياد و تاول پا به راه افتاديم . 32 كيلومتر ديگر باقي مانده بود تا به كمپ برسيم . آن قدر خسته و خواب آلود بودم كه 1.5 ساعت طول کشید تا 2 كيلومتر را طي کردم. نهیبی به خود زدم و  ” گفتم بياييد با هم بدويم ” استيفاني باور نمي كرد.  از خنكاي هوا استفاده كرديم و مسير زيادي را دويديم و اين كار خيلي به ما كمك كرد . كاملاً روي نمك ها حركت مي كرديم و اين ذرات نمك وقتي به پا مي رسيد باعث درد و سوزش بيشتري مي شد . بخشي از مسير نمك و بخشي ديگر بسيار خاك بود ولي چاره اي نبود و بايد مسير را طي مي نموديم .

پزشک تیم به ما پیوست و حدود یک کیلومتر با ما دوید و اين كار باعث شادي و انرژي ما گردید . كم كم شب جاي خود را به روز مي داد . خيلي خسته شده بوديم و از فرط بي خوابي بي حال شده بوديم . بالاخره به نقطه اي رسيديم كه آقاي ماسيمو منتظر دونده ها بود . وقتي به او رسيديم گفت : مسير تمام شده است . واقعاً باورمان نمي شدکه بالاخره تمام شده. به سمت كمپ ها واقع در كريم آباد رفتيم . آقاي بارگيني بسيار خوشحال بود و به ما تبريك گفت. بسياري از دوندگان نتوانسته بودند مسير را به پايان برسانند و بر اثر خستگي با ماشين به كمپ آمده بودند. اشك شوق در چشمان آقاي بارگيني حلقه زد و از صميم قلب به ما تبريك گفت .

ديگر توان نشستن نداشتيم. باد بسيار گرمي مي وزيد و همه شن ها را به سمت چادر مي آورد. حتي آب يخ هم فقط براي چند لحظه خنك بود و سريع گرم مي شد . گرماي آن روز به 62 درجه رسيده بود و منطقه پر از عقرب و مار و رتيل بود .

به هر حال در اين شرايط نامساعد نمي توانستيم كاملاً استراحت كنيم اما از فرط خستگي پس از خوردن شام خوابمان برد.

فردا آخرین روز مسابقه بود و مي بايست 40 كيلومتر باقي مانده راه را طي مي نموديم .

روز جمعه مورخ 17/2/1395

ساعت 4 صبح از خواب بيدار شديم و مشغول انجام كارهايمان شديم . صبحانه را ميل كرديم و آماده براي حركت شديم . ساعت 5:30 شروع به حركت كرديم . دوندگان خيلي خوشحال بودند كه آخرين روز مسابقه را طي مي نمايند .

امروز مي بايست از روي رمل ها حركت مي كرديم. خورشيد در حال طلوع بود كه ما از روي رمل ها بالا و پايين مي رفتيم. خيلي زود 20 كيلومتر اول طي شد و به چك پوينت اول رسيديم. امروز خانم جني( یکی دیگر از شرکت کنندگان خارجی ) هم با ما همراه شد و در طي مسير به ما آموزش هاي لازم را مي دادند. كم كم به چك پوينت سوم رسيديم. آقاي بارگيني آنجا با خوشحالي از ما استقبال كردند. حدود 15 دقيقه در چك پوينت بوديم و پس از خوردن غذا و آب به راهمان ادامه داديم. هوا به شدت گرم بود. مسير را ادامه داديم تا به روستاي كنيون رسيدیم. منطقه اي بسيار زيبا كه از مسير رودخانه مي گذشت . سرسبز بود و عطر و بوي علف ها به مشام مي رسيد. فقط 6 كيلومتر ديگر به كمپ باقي مانده بود. تعدادي از دوستان به استقبال ما آمده بودند .

آقاي پائولوبارگینی (پائولو بارگینی دونده مشهور ماراتن در بیابان‌ها و کویرهای جهان ) هم آنجا بود و از خوشحالي اشك شوق در چشمانش موج مي زد. او با ما همراهي كرد و قسمت پاياني راه را با ما دويد. ما به روستاي جهر رسيديم. همه با هم دويديم. لحظه بسيار زيبا و فراموش نشدني بود. اشك شوق از چشمان همگي ما سرازير شده شود. مسابقه به پايان رسيده بود .

همگي دوستان با خوشحالي و شادماني دست مي زدند و عكس و فيلم مي گرفتند . آرام آرام براي استراحت به كمپ هايمان رفتيم. پاهايم به شدت درد مي كرد . به بيمارستان رفتم و پزشك هم شروع به مداواي پاهاي تاول زده ام كرد. در حال استراحت بودم كه خانم بيتريشه آمد و گفت كه همه دوستان دور هم هستند و مي خواهند كه همه با هم  جشن بگیریم. ما هم به جمع دوستانمان پيوستيم و شب بسيار خوب و مفرحي را گذرانديم .

روز شنبه 18/2/1395

صبح كه از خواب بيدار شدم خورشيد طلوع كرده بود . خواب بسيار عميق و لذت بخشي بود و تمام خستگي ها رفع گردید. امروز فقط  3 كيلومتر مانده بود تا به كاروانسراي جهر برسيم . اين چند كيلومتر آخر همه افراد پشتيبان نيز با دوندگان همراهي كردند . به روستاي جهر رسيديم . مردم به استقبال ما آمده بودند. با آنها صحبت كرديم و با بچه ها عكس گرفتيم و سوار بر اتوبوس شديم و در نقطه اي ديگر پياده و شروع به دويدن كرديم و خيلي زود به كاروانسرا رسيديم .

لحظه اي كه بعد از گذشت 6 روز سخت و طاقت فرسا به آن رسيديم. آقاي بارگيني مشغول دادن مدال به دوندگان بود . مدال هايمان را گرفتيم و با مردم روستا عكس گرفتيم و به سمت كرمان حركت كرديم. حدود ساعت 11 به هتل رسيديم و پس از گرفتن چمدان هايمان به اتاق هايمان رفتيم تا استراحت كنيم .

بعد از استحمام خود را براي مصاحبه آماده كردم. حدود ساعت 7 مي بايست براي اختتاميه به باغ شازده  مي رفيتم. پس از استراحت با همه دوستان به باغ شازده رفتيم. باغ بسيار زيبا و عمارت چشمگيري كه در آن خودنمايي مي كرد. تمام باغ چراغاني شده بود. بعد از انجام سخنراني و معرفي تمام دوندگان يك قطعه سنگ گندم بريان به رسم يادبود به همگي اهدا شد .

بعد از انجام مراسم به صرف شام با دوستانمان سر يك ميز نشستيم و با سرور و خنده شام خوردیم و به سمت هتل حركت كرديم . مي بايست وسايل را جمع مي كرديم و به خانم جني و خانم استيفاني می داديم.

آنها مي خواستند صيح زود به كشور خود بازگردند.

در اين مدت كوتاه دوستان خوبي براي هم شده بوديم و خداحافظی برایمان سخت بود.

روز بعد با آقاي بارگيني دور يك ميز نشستيم و صحبت كرديم. ايشان در طول مسابقه زحمات بسيار زيادي را متحمل شده و با مديريت قوی خود مسابقه را هدايت نمودند .

از ايشان تشكر كردیم و بعد از خداحافظي با دوستان و گرفتن عكس هاي يادگاري در ساعت 10:50 دقيقه كرمان را به قصد تهران ترك نموديم .

و اینک سخن پایانی  مارا به تماشا بنشینید :

گرچه این ره را به سر طی می کنم همچون قلم

سرنوشت تازه ای هر گام در راه من است

شرکت در این مسابقه تجربه بسیار خوبی برایمان داشت اول این که توان و استقامت خود را محک زدیم و دوم این که با رشته ورزشی جدید و دوستان خیلی خوبی آشنا شدیم که برایمان  بسیار جالب توجه و لذت بخش بود. نکته دیگر این که این مسابقه موضوع برد و باخت ندارد بلکه همه کسانی که استقامت بالایی دارند و به خط پایان می رسند برنده محسوب می شوند.

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است .

مهسا ترابی

تهیه شده توسط پایگاه دانستنی آنلاین

لینک کوتاه : https://danestanyonline.ir/?p=16974

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

فرم جستجو

تبلیغات در سایت   درباره ما   تماس با ما

logo-samandehi