«دانستنی آنلاین»-احسان انصاری: انتشار اخباری مبنی بر اینکه ترامپ احتمال دارد در سفر به خاورمیانه نام خلیج فارس را تغییر دهد با واکنش های زیاد بین المللی و داخلی مواجه شده و اغلب کارشناسان و صاحب نظران این اقدام احتمالی را ناشی از توهم ترامپ و برخی خصومت های منطقه ای علیه ایران می دانند.
ترامپ علاوه بر عربستان سعودی، قرار است از قطر و امارات متحده عربی نیز دیدن کند که هر دو در کناره خلیج فارس قرار دارند. این سفر که در اصل قرار بود اولین سفر خارجی ترامپ پس از به قدرت رسیدن در ۲۰ ژانویه باشد، در حالی انجام میشود که او تلاش کرده است روابط خود با کشورهای حاشیه خلیج فارس را تقویت کند. او به دنبال جذب سرمایهگذاری مالی این کشورها در آمریکا و همچنین حمایت آنها در مناقشات منطقهای، از جمله جنگ غزه و محدود کردن برنامه هستهای ایران است.
رئیسجمهور آمریکا همچنین از طریق کسبوکارهای شخصی خود، ارتباطات مالی قابل توجهی با این کشورها دارد و مالکیت این شرکتها را حتی در دوران ریاستجمهوری خود حفظ کرده است.
این اقدام چند ماه پس از آن انجام میشود که ترامپ اعلام کرد ایالات متحده نام «خلیج مکزیک» را به «خلیج آمریکا» تغییر خواهد داد. آسوشیتدپرس اوایل امسال از دولت ترامپ به دلیل محدود کردن دسترسی خبرنگاران این سازمان به رویدادهای کاخ سفید شکایت کرد. این محدودیت پس از آن اعمال شد که آسوشیتدپرس از اجرای دستور اجرایی ترامپ برای تغییر نام خلیج مکزیک به «خلیج آمریکا» در خاک ایالات متحده خودداری کرد.
بررسی ریشه تاریخی تلاش برای تغییر نام خلیج فارس
پیشینه تلاش نامیمون برای تغییر نام خلیج فارس به دهه ۱۹۳۰ باز می گردد به دورانی که سر چارلز بلگریو نماینده سیاسی بریتانیا در خلیج فارس به عنوان مشاور امیر بحرین در خدمت استعمار بریتانیا بود. وی در برابر ادعای تاریخی ایران نسبت به بحرین که در همان دهه مطرح شده بود، سخت بر آشفته شد و این ادعا و بیدار شدن ایران و ایرانی را خطری برای دوام استعمار کشورش بر سرزمین های عربی خلیج فارس قلمداد کرد و در جهت مقابله با ایران و ایرانی بودن نام آن دریا تلاش نمود. در این تلاش او پرونده ای را برای دگرگون کردن نام خلیج فارس به خلیج عربی فراهم آورد و این پرونده را به دولت خود تقدیم نمود.
بریتانیا در آن هنگام از یک سو سخت درگیر رقابتهای ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک با امپراتوری نوین اتحاد جماهیر شوروی بود و از سوی دیگر با تلاش حکومت جدید رضا خان برای تقویت حس ناسیونالیستی ایرانیان در منطقه رویارویی داشت.
این رویارویی ها به گونه مناقشات سرزمینی گسترده ای میان ایران و بریتانیا برسر جزایر بحرین، قشم ،هنگام تنب بزرگ تنب کوچک ابوموسی سیری و بخش هایی از خوزستان وجود داشت.با توجه به حجم گسترده این مناقشات دردسر آفرین آن دوران برای بریتانیا بود که لندن ترجیح داد پرونده یاد شده را نادیده گیرد تا از افزوده شدن بر انبوه کشمکشها جلوگیری کند.
این وضع تا سال ۱۹۵۸ ادامه یافت. در سال یاد شده عبدالکریم قاسم و سرهنگهای یار و یاور او در عراق کودتا کرده و آن کشور تأسیس شده توسط استعمار بریتانیا را مرکزی برای تعصبات عربی قلمداد نمودند و سراسر منطقه را به دوران تازه ای از تلاطم و کشمکش سیاسی کشاند.
عبدالکریم قاسم هنوز از گرد راه نرسیده داعیه رهبری دنیای عرب را در سر پروراند. از آنجا که عراق در خط مقدم مبارزات عرب در برابر دشمن ملی آنان یعنی «اسراییل» نبود و قرار داشتن در خط مقدم مبارزه علیه دشمن ملت عربی ضرورت اجتناب ناپذیری برای رسیدن به رهبری عرب شمرده می شد وی کوشید تا از ایران دشمن مشترک تازه ای برای همه اعراب درست کند؛ آن چنان که دیگر نه تنها اعراب بلکه خود نیز در خط نخستین مبارزه با آن باشد. حساسیت های فراوان جغرافیای سیاسی مربوط به چگونگی ترکیب ملت در عراق از سوی دیگر به گونه آشکاری بر همه سیاستهای داخلی و خارجی عراق از آن تاریخ سایه افکن شد.
بریتانیا در پایان جنگ جهانی اول با سر هم کردن سه استان موصل، بغداد و بصره از عثمانی پیشین و با ترکیب کردن سه گروه جمعیتی ناهمگن از سه ملیت جدا از هم عراق را به وجود آورده بود این ترکیب ناهمگن شامل یک بلوک جمعیتی۲۰درصدی از اعراب سنی مذهب بود که در اقلیت مطلق بوده ولی حکومت را دستکم تا پایان حکومت صدام در اختیار داشت، یک بلوک ۲۵ درصدی از کردهایی آریایی که با ایران پیوندی فرهنگی و تباری دارد و یک اکثریت ۵۵ درصدی از شیعیان عرب زبان که با ایران پیوندی مذهبی تباری و فرهنگی دارد به این ترتیب پیوندهای استوار مذهبی فرهنگی و تباری بیش از هشتاد درصد مردم عراق با ایران حکومتگران از اقلیت در آن کشور را نسبت به ایران و ایرانی بودن حساس کرده و دلیل دیگری برای دشمنی ها با ایران برای بعثی ها فراهم آورده بود.
به این ترتیب بود که رژیم عبدالکریم قاسم میراث خواری عوامل استعمار بریتانیا همچون سر چارلز بلگریو را در دشمنی با ایران و در فارسی زدایی خلیج فارس پیش گرفت و نام ساخته و پرداخته شده بلگریو یعنی عنوان ساختگی خلیج عربی را برای خلیج فارس اعلام نمود. این همان دشمنی هایی است که رژیم صدام در عراق از عبدالکریم قاسم و سرمشق او، یعنی چارلز بلگریو به میراث برده بود دشمنی هایی که چهل سال کینه توزی و تبلیغات زهرآگین ضد ایرانی و هشت سال جنگ و انتقام جویی را به ایران و ایرانی تحمیل کرد.
پیش از روی کار آمدن دار و دسته رژیم بعثی در عراق در اوج هیجان های نژاد پرستانه پان عربیستی مصریان در سال ۱۹۶۲ بود که عبدالناصر تصمیم گرفت برای بیرون راندن دیکتاتور بغداد از دایره رقابتهای نامیمون بر سر رهبری دنیای عرب، کارت برنده عربی تغییر نام خلیج فارس را از دست عبدالکریم قاسم خارج کند. وی در آن تاریخ در سخنرانی پرهیجانی پیرامون نژاد پرستیهای عربی پان عربیزم در نامیدن خلیج فارس از نام ساخته شده سر چارلز بلگریو برای این دریا بهره گرفت. در کتابی که یکی از یاران عبدالناصر در سال ۱۹۵۵ انتشار داد آن رهبر مصر که نه تنها خود را «عرب» که عرب را از نژاد برتر» می دانست.
خلیج فارس؛نامی به قدمت تاریخ
در تاریخ نگاری کهن، نقشه نگاریهای کلاسیک، و اسناد جغرافیایی تمدنهای باستانی، نام «خلیج فارس» همواره با صراحت و تداوم دیده میشود. از یونانیان باستان تا جغرافیدانان مسلمان قرون وسطی، این پهنه آبی در جنوب فلات ایران، به نامی خوانده شده که بازتابی از واقعیت جغرافیایی و فرهنگی منطقه بوده است.
«پرسیکون کایتاس» در آثار هرودوت، «مار پرسیان» در نقشههای بطلمیوس، و «الخلیج الفارسی» در کتابهای دانشمندانی چون ابنحوقل و اصطخری، تنها برخی از نمودهای این استمرار تاریخیاند.
در دوران معاصر نیز، با شکلگیری نهادهای بینالمللی، موضوع نامگذاری مناطق جغرافیایی وارد مرحلهای رسمیتر شد. یکی از مهمترین مرجعها در این زمینه، سازمان بینالمللی هیدروگرافی است. نهادی که مسئولیت تدوین و بهروزرسانی اسامی رسمی دریاها، خلیجها و دیگر پهنههای آبی جهان را برعهده دارد.
در ویرایشهای منتشرشدهی این سازمان، از جمله سند معروف سال ۱۹۵۳ نام این پهنه آبی به وضوح و بیابهام خلیج فارس ثبت شده است.
سازمان ملل متحد نیز در اسناد رسمی، مکاتبات، و نقشههای جغرافیاییاش از همین نام استفاده میکند. در سال ۲۰۰۶، دپارتمان کارتوگرافی سازمان ملل در پاسخ به پرسشی رسمی، بار دیگر تأکید کرد که نام مورد استفاده در سازمان خلیج فارس است و هرگونه استفاده از نامهای دیگرمغایر با اصول پذیرفته شده جغرافیایی و تاریخی به شمار میرود.
در کنار این نهادها، بسیاری از نقشههای تاریخی که در موزهها و کتابخانههای جهان نگهداری میشوند از نقشههای اسلامی دوران عباسی تا نقشههای اروپایی دوران رنسانس همگی به روشنی و صراحت از این پهنه به عنوان «خلیج فارس» نام بردهاند.
این نام، همزمان با حفظ پیوستگی تمدنی ایران و نقش مهمش در تاریخ منطقه، سندی است بر تداوم یک واقعیت جغرافیایی که سیاستهای زودگذر نمیتوانند آن را از حافظه جهانی پاک کنند.
در دنیای امروز که روایتهای ساختگی به سرعت در فضای مجازی و رسانه ای منتشر میشوند، پایبندی نهادهای رسمی بینالمللی به اصول مستند تاریخی اهمیتی دوچندان مییابد.
استفاده از «خلیج فارس» نه تنها انتخابی بر پایه احترام به تاریخ، بلکه تعهدی به حفظ واقعیتهای جغرافیایی در برابر فشارهای سیاسی و منافع کوتاهمدت است.
نامها بیدلیل شکل نمیگیرند و وقتی نامی، قرنها در حافظه تاریخ حک شده باشد، شایستهی آن است که با دقت، احترام، و صحت به زبان آورده شود.