تاکنون در سه بخش پیشین کلمات و واژه هایی که معمولاً نویسندگان به عمد یا بر اثر بی اطلاعی از املای آن ها در نوشتار های خود، غلط می نویسند یا اشتباه به کار می برند، ارائه شده است. تعداد دیگری از این نوع واژه ها که اکثراً متشابه یا دو املایی هستند، در این بخش درج می گردد تا با انتخاب درست واژه ها، املای صحیح کلمات را غلط ننویسیم.
املای صحیح کلمات را غلط ننویسیم
سَفَر/ سِفر:
این دو کلمه در املا یکسان اما در تلفظ و معنا متفاوتاند:
سَفَر: حرکت از محلّی و رفتن به محلّ نسبتاً دور.
سِفْر: (به کسر اوّل و سکون دوم) به معنای«کتاب» و خاصّه در مورد هر یک از کتابهای عهد عتیق(تورات) به کار میرود. جمع هر دوکلمه«اَسفار» است.
سفیر/ صفیر:
سفیر: پیامآور. صفیر: صدا، فریاد.
سُكینه/ سَكینه:
سكینه: (به ضم اوّل و فتح دوم) نام دختر امام حسین(ع):
سكینه:(به فتح اوّل) بر وزن«سقیفه» به معنا ی«مهابت و وقار»، نام چیزی که در تابوت بنی اسرائیل بود، رحمت.
سموم/ سموم:
سُموم: (به ضم اوّل) جمع سَمّ و به معنای«زهرها»ست.
سَموم: (به فتح اوّل) اسم مفرد و جمع آن«سمائم» است یعنی«باد سوزان و زهرآلود و مهلكی که در مناطق گرم،خاصّه در عربستان میوزد و گیاهان را میخشکاند و غالباً باعث مرگ جانداران میشود».
سوق/ سوق:
سوق:(بر وزن«ذوق») به معنای راندن است.
سوق:(بر وزن«دوغ») به معنای بازار است.
سوک/ سوگ:
به معنای عزا و ماتم. املای آن به هر دو صورت یعنی با«ک» و«گ» صحیح است.
شادروان/ شادُرْوان:
شادْروان: مرکب از دو کلمة«شاد» و «روان» است و معادل«مرحوم» عربی است.
شادُرْوان: (به ضم«د») پردة بزرگ مجلل که در قدیم در برابر ایوان یا درگاه شاهان و امیری میآو یختهاند.
شَبَحْ/ شَبَه:
شبح: سیاهی که از دور به نظر آید(جمع آن« اشباح» است.)
شَبَه: واژه فارسی است به معنای«نوعی سنگ سیاه و براق در عین حال کم ارزش»(معرب آن«شبَق» است.)
شست/ شصت:
شست: انگشت بزرگ و پهن دست و پا.
شصت: عدد شصت(هر دو واژه فارسی است).
شِیب/ شَیْب:
شیب: (بر وزن«نیک») واژه فارسی است به معنای«فرود»(در مقابل فراز).
شیب: (بر وزن«غیب») واژة عربی است به معنای«پیری».
صُدْره/ سُدْره:
صُدره: کلمة عربی و به معنای«قسمت بالای سینه» است و توسعاً به «جامهای بیآستین که سینه و شانهها را میپوشاند» اطلاق می شود.
سُدْره: واژة عربی است به معنای«پیراهن سفید و گشاد و آستین کوتاهی که تا سر زانو میرسد و زرتشتیان پس از سن بلوغ آن را میپوشند».
صَدیْق/ صِدّیق:
صدیق: (به فتح اوّل، بدون تشدید) به معنای«دوست، خاصّه دوست یک رنگ» است(جمع آن«اَصْدقاء»).
صدیق:(به کسر اوّل و تشدید دوم)، صفت کسی است که اندیشه و گفتار و کردارش یکی باشد و در همة احوال، راستگو و درستکردار باشد.
طُرفه/ طَرفه:
طُرفه: (به ضم اوّل و سکون دوم) به معنای«چیز بدیع و نادر و شگفتآور».
طَرفه:(به فتح اوّل و سکون دوم) به معنای«یک بار جنباندن پلک» است.
عَلَوی/ عُلْوی/ عِلْوی:
علوی: (به فتح اوّل و دوم) منسوب به علیبن ابیطالب(ع) و اولاد آن حضرت.
عُلْوی: (به ضم اوّل و سکون دوم) صفت از عُلُوّ است(عُلُّو: بلندی و بالایی)، عالم عُلْوی یعنی عالم بالایی.
عِلْوی:(به کسر اوّل و سکون دوم) منسوب به«عِلْو» است و عِلْو یعنی(بلندترین و بهترین چیز).
عَمّان/ عُمّان:
عَمّان:(به فتح اوّل و تشدید دوم) نام پایتخت اردن هاشمی.
عمان: (به ضم اوّل) نام دریایی در جنوب پاکستان و ایران و شبه جزیره عربستان.
و نیز نام ناحیهای در جنوب شبه جزیره عربستان. این کلمه را هم به تخفیف«م» و هم به تشدید آن تلفظ میکنند.
عمران/عمران:
عمران:(به ضم اوّل) آباد کردن، آبادانی.
عمران: (به کسر اوّل): نام پدر حضرت موسی(ع)
عمل/ امل:
عمل: کار، عمل. اَمَل: امید، آرزو.
عیلام/ ایلام:
عیلام: کشوری بوده است در قدیم شامل خوزستان و لرستان و کوههای بختیاری کنونی که حکومت آن در سال 645 ق. م به دست آشور بنیپال، منقرض شد.
ایلام: شهری است در پشت کوه لرستان که نام قدیم آن«حسنآباد» بوده است.
عَنّاب/ عُنّاب:
عناب: (به فتح اوّل و تشدید«ن»)انگور فروش.
عناب:(به ضم اوّل و تشدید«ن»)دانههای دارویی، سنجدگونه.
غانغرایا/ قانْقَریا:
نوعی بیماری است و املای آن به هر صورت فوق، صحیح است، امّا«قانقاریا» غلط است.
غربال / غربیل:
فارسی این کلمه«گربال» است. املا ی آن به هر دو صورت فوق، صحیح است.
غُره/ غِرّه
غره: (به ضم اوّل و تشدید دوم) روز اوّل ماه قمری.
غِرّه: (به کسر اوّل و تشدید دوم) فریفته، فریب خورده، مغرور شده(در تداول«غَرّه» میگویند).
غلیان/ قلیان:
وسیله ای است برای کشیدن تنباکو، املای آن به هر دو صورت درست است، امّا «غلیان» صحیحتر است.
غَنا / غِنا:
غنا: (به فتح اوّل) توانگری. غنا: (به کسر اوّل) آواز خوش.
املای هر دو کلمه در عربی به صورت«غناء» است ولی در فارسی همزة پایانی آن در گفتار و نوشتار، حذف می شود.
ادامه دارد
لینک منبع
گردآوری شده توسط پایگاه دانستنی آنلاین