گاهی بسیاری از دانشآموختگان رشتههای علوم انسانی از داشتن شغلی مرتبط با مدرک دانشگاهیشان ناامید میشوند. آنها از این فکر رنج میبرند که مسیرهای شناختهشده و عادی برای اشتغالشان بسته است و چند سال از بهترین سالهای عمر خود را در کلاس درس و پشت میزهای دانشگاه هدر دادهاند. اما شاید انتخابهای دیگری جز گزینههای معمولی و دمدستی برای آنها وجود داشته باشد و همۀ مسیرها به همان چند راه شناختهشده ختم نشود. جیمز مالوی در اینباره حرفهایی برای گفتن دارد.
جیمز مالوی (James Mulvey)، نویسندۀ کتاب «راهنمایی برای دانشآموختگان سرگردان علوم انسانی» (A Guide for Lost Humanities Majors)، نه در این کتاب، که در یکی از یادداشتهای خود، پیشنهادهایی برای تصاحب فرصتهای شغلی به دانشآموختگان علوم انسانی ارائه میکند. پیشنهادهایی که شاید برای ما مفید باشند و گرهای از کار ما بگشایند. آنچه در ادامه میخوانید، حرفهای اوست.
شغلی در میان مشاغل دیگر
حتما دیدهاید که «در شرکتهای کوچک و متوسط، هر کدام از کارمندان به تنهایی چند وظیفه را به عهده دارند و ناچارند چند کار مختلف و گاهی نهچندان مرتبط را همزمان با هم انجام دهند. مثلاً یک نفر مدیریت وبسایت و بررسی حسابها و نیز پیدا کردن شرکای جدید و فرصتهای تازه را خودش به تنهایی انجام میدهد». زیرا کارمندان اینگونه شرکتها اندک هستند و هرکدام از آنها مجبور است مجموعهای از وظایف را یکتنه به عهده بگیرد. اما در شرکتهای بزرگ، وضع طور دیگری است. «هرکدام از این کارها تفکیک شدهاند و هر فرد (یا هر تیم) یک وظیفۀ مشخص به عهده دارد». یکی از این وظایف «پژوهش برای طراحی محصول» است.
دربارۀ این شغل چه میدانیم؟
اجازه بدهید موضوع را بیشتر باز کنیم. اما «ابتدا باید دو وظیفه و دو تیم مشخص را از هم جدا کرد؛ یکی تولید محصول که به کوشش تیم تولید انجام میگیرد و دیگری شکار فرصتها و گسترش بازار فروش که وظیفۀ تیم بازاریابی است. نخستین تیم، محصولات را براساس الگوی مشخص و اهداف شرکت تولید میکند. دومی نیز کار عرضۀ محصول و پیدا کردن فرصتهای تازه برای فروش را به عهده دارد. تیم طراحی، بین این دو تیم قرار میگیرد. پژوهشگران این تیم، اطلاعات ضروری و دقیق از نیازهای قدیمی و جدید بازار جمعآوری میکنند و وظیفۀ شناسایی خواستهها و سلایق مشتریان را برای تولیدات بعدی به عهده دارند؛ تحقیق میکنند که مردم در زمان کنونی به چه چیزهایی علاقه دارند، برای چه چیزهایی پول میدهند و برای چه چیزهایی پول نمیدهند، چشم مشتریان امروز و فردای شرکت، چه چیزی را میبیند و چه چیزی را نمیبیند؛ خلاصه اینکه یک محصول به چه ویژگیهایی نیاز دارد تا برای سلیقه امروزی جذاب باشد».
چرا دانشآموختگان علوم انسانی برای این شغل مناسب هستند؟
زیرا «این کار به آمیزهای از پژوهش و خلاقیت نیاز دارد؛ که برای دانشآموختگان تاریخ [و رشتههای دیگر انسانی] بسیار مناسب است. هرچند فارغالتحصیلان رشتههای کسبوکار بیشتر جذب چنین مشاغلی میشوند، نمونههای موفق زیادی از حضور دانشآموختگان رشتههای مختلف علوم انسانی در این عرصه وجود دارد. آنقدر زیاد که هر دانشآموختۀ علوم انسانی میتواند به این انتخاب فکر و یکی از فرصتهای موجود در این حوزه را تصاحب کند و آن را مسیری عادی برای آیندۀ شغلی خود بداند».
چطور باید شروع کرد؟
«برای این شغل، هم به دانش نظری و هم به تجربۀ عملی در کار نیاز است. با این فرض که شما به عنوان یک دانشآموختۀ توانای علوم انسانی، به سلاح ابتکار و نوآوری مجهز و از مهارت کافی در پژوهش برخوردار هستید؛ در این صورت، نقایص شما در دانش نظری این حرفه با مطالعۀ چند کتاب و مقاله و شرکت در چند کارگاه آموزشی تا حد زیادی برطرف خواهد شد. اگر مدرک و گواهی معتبری از حضور در یک کارگاه داشته باشید، کمک زیادی به هموار کردن مسیر خود کردهاید. تجربه را هم باید در زمان کار، از طریق دورههای چند ماهۀ کارآموزی و همکاری با قدیمیترهای این حرفه بیاموزید». در پایان، اشاره به چند توصیه، ضروری است. «انعطافپذیر و آمادۀ یادگیری چیزهای تازه باشید. نمونههای موفق را پیدا و دربارۀ آنها مطالعه کنید. این را هم هرگز از یاد نبرید: هرچقدر هم که خلاق و خوشفکر و جسور باشید، باز هم از تجربیات قدیمیترهای این عرصه بینیاز نیستید. این حرفه، واقعیتها و ریزهکاریهایی دارد که تنها با فروتنی و کسب تجربه و گذر زمان آنها را خواهید شناخت».
منبع: بردار