در بخش اول از این نوشتار مطالب مصاحبه گونه با سیدمحمد بهشتی ـ رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری و صاحبنظر در حوزه معماری ـ را در خصوص مفهوم گمشده آرامش در معماری خانههای جدید ، ارائه کردیم. در این نوشتار ادامه مطالب را پی می گیریم. با ما همراه باشید.
این اقدام، کارکردی برعکس خواهد داشت؟
دقیقا. اما اگر متوجه شویم که مردم، تمنای کیفیت پیدا کردهاند باید ببینیم با رویکرد هنری، چطور میتوان تمنای کیفیت را پاسخ داد. اگر اینگونه نگاه کنیم حتما به نتیجه میرسیم؛ نه اینکه فقط دنبال مد باشیم؛ چه مردم و چه طراحان. اگر سؤالمان این باشد که کیفیت منحصربهفرد خود را چگونه میتوانیم عرضه کنیم باید دنبال ریشههایمان هم برویم و آنرا با راهحلهای امروزی بیان کنیم. گذشتگان ما یکدیگر را کپی نکردهاند؛ قاجار، صفویه را کپی نکرده است؛ صفویه، تیموری را کپی نکرده است. معاصربودن، همیشه یکی از ارکان سنت ما بوده است. امروز هم باید معاصر باشیم؛ یعنی باید ریشهها را حفظ کنیم اما حرف تازه بزنیم.
چهکسی باید این کار را انجام بدهد؟
همه کسانی که دستاندرکار طراحی هستند؛ همه معماران و هنرمندان.
بعضی استادان معماری معتقدند که طرح معماری برخی خانههای امروز، همراه با تفاخر و تبختر و به دور از فرهنگ ماست. سلیقه مردم عادی هم که سررشتهای از معماری ندارند، بر اساس چیزی که به آنها عرضه میشود شکل میگیرد؛ پس چه کسی باید به دنبال این کار برود؟ اصلا دانشجویان معماری ما چقدر با این مفاهیم آشنا میشوند که ساختمانهایی که طراحی میکنند هم بهروز و معاصر باشد و هم در عین حال، آرامش و صفا داشته باشد؟
معماران و طراحان مسیر دشواری پیش رو دارند؛ زیرا پرورشیافته دوران سیطره کمیت بر کیفیت هستند؛ پس در دورهای که موضوع کیفیت مطرح میشود، خیلی نمیتوانند به آنچه در دوران آموزشی اندوختهاند اتکا کنند. نکته دیگر اینکه سرعت تمنای کیفیت در جامعه، بیشتر از راهحلهاییاست که طراحان ارائه میدهند؛ به همین دلیل جامعه وقتی پاسخ نمیگیرد ممکن است سراغ جنس بدلی هم برود اما خیالتان راحت باشد که جنس بدلی، دولتش مستعجل است. همان نمای موسوم به رومی که ما در رم هم نمونه آن را ندیدهایم، دولت مستعجل است و کسانی که آن را پدید آوردهاند یا در این خانهها ساکنند هم خسته شدهاند؛ چون این سازی نیست که با فرهنگ ما کوک باشد.
شاید به همین دلیل در یک سال اخیر، نماهای آجری یا نماهای ترکیبی سنگ و آجر کمی رواج یافته است.
بله. کمکم دارد اتفاقاتی رخ میدهد. البته اینها ممکن است آن چیزی نباشد که در نهایت باید به دست آید اما نشاندهنده انصراف از وضعیت قبلیاست.
آن حرکت قبلی چقدر به ما لطمه زد؟ آیا واقعا حرکت از معماری درونگرا به سمت برونگرا که در زمان ناصرالدینشاه رخ داد و در پهلوی به اوج خودش رسید موجب آسیبدیدن فرهنگ معماری ما شد؟
این دورهها، دوره گذار است و ما چارهای جز سپریکردن آنها نداریم؛ در مقام انتخاب هم نیستیم. در دورهگذار باید هزینه سنگین بپردازیم. وقتی همهچیز کمی میشود، از این اتفاقها هم میافتد. اما 2دههای هست که حالمان رو به بهبودی میرود و اگر به همین ترتیب حالمان خوب شود میبینیم که ذائقهمان هم درست کار خواهد کرد. از نشانههای جالبش این است که مطبوعات دارند به معماری میپردازند. قبلا فقط مطبوعات تخصصی که مخاطبانش خود معماران بودند به این مباحث میپرداختند اما الان روزنامه خود شما که مخاطبش مردم عادی هستند به آن میپردازد. مردم اگر سؤال نداشته باشند، شما به آن نمیپردازید. این یک پدیده جدید است؛ یک پدیده امیدوارکننده. این نشان میدهد که حال جامعه دارد خوب میشود؛ مثل میل به غذا در مریضی که مدتها بیاشتها بوده است.
این وضعیت در بقیه کشورها چگونه است؟ آنها هم مثل ما این دوره گذار را طی کردهاند؟
طبعا کشورهایی که دچار احوالات ما شدهاند باید این دوران را طی کرده باشند. اخیرا هم کتابی از گیبورژل میخواندم به نام «مسائل شهری» که به معضلات پاریس امروز میپردازد. برایم شگفتآور این بود که پاریس ـ این عروس شهرها که مشهور عام و خاص است ـ از منظر یک کارشناس ریزبین در دهه دوم قرن بیستویک نقد میشود و اگر در متن، کلمه پاریس را به تهران تبدیل کنیم، اتفاقی نمیافتد؛ یعنی از منظر آسیبهای شهری و بیماریهای فرهنگی، دو شهر با این همه تفاوت، میتوانند چنین به هم شبیه باشند. کتاب دیگری هم بود که سالها پیش میخواندم به نام «ژاپن از درون». نویسنده که دیپلماتی ژاپنی بود وضعیت کشورش را در سال1975 نقد میکرد. من که در سال1375 این کتاب را میخواندم بعد از چند صفحه فراموش کردم که این کتاب در مورد توکیو و ژاپن است؛ گویی در مورد ایران و تهران آن زمان با تمام مشکلاتش مثل ترافیک و معماری و… است. برایم سؤال بود که ما چقدر به ژاپن شبیه شدهایم درحالیکه در هیچچیز، قابل مقایسه با ژاپن نیستیم.
بعدها فهمیدم دلیلی که در ژاپن چنین عوارضی ایجاد کرده ناشی از تبعات جنگ جهانی دوم و مهاجرت گسترده از روستا به شهر بوده است. ما هم بعد از دهه۱۳۴۰ به فاصله 2دهه دچار همین مسائل شدیم. الان ژاپن دیگر آن شرایط را ندارد. اگر امروز ما در شهرهایمان دنبال این هستیم که سرعت را زیاد کنیم و اتوبان و… بسازیم تا 2دهه پیش در توکیو به این وضع مبتلا بودند و راهحلهای عجیب و غریبی مثل احداث مونوریل را پیاده میکردند اما الان 15ـ10سال است که در ژاپن صحبت از کاهش سرعت و برچیدن تقاطعهای غیرهمسطح است؛ چون حالشان دارد خوب میشود و فرق بین خیابان و جاده را متوجه میشوند. آنچه شهر را شهر میکند، خیابان است نه جاده. جاده، شهر را میکشد و از بین میبرد. آنچه شهر را شهر میکند، میدان است نه فلکه. ما هنرمان این شده که خیابان را به جاده تبدیل میکنیم؛ اتوبان درست میکنیم که سرعت را زیاد کنیم؛ درحالیکه باید فاصله مبدا و مقصد را کوتاه کرد. باید شهر را آرام کنیم. شهر دارد به مجمعالجزایری مستقل و پراکنده تبدیل میشود. خوب که نگاه میکنیم، میبینیم ژاپن هم این دوران را گذرانده. تجربه توکیو نشان میدهد که تهران هم میتواند آسمانی پر از پرنده داشته باشد و تنها کلاغها باقی نمانند؛ میتوان مشکل آلودگی هوایش را رفع کرد و…؛ کمی تدبیر داشته باشیم، میتواند درست شود.
اشاره کردید که کمکم، اتفاقاتی افتاده. ما در شهری هستیم که جمعیتش روزبهروز در حال افزایش است؛ خانهها کوچکتر میشود و گاهی بهدلیل مشرفبودن، نمیتوان بهراحتی پشت پنجرهها رفت. حالا با این وضعیت شهرسازی و معماری چطور میتوان به آنچه باید بود برگشت؟
نسبتی میان کیفیت و کمیت وجود دارد که مغایر با تصورات ماست. در خانه بروجردیها و عامریها در کاشان چندین خانواده ساکن بودهاند و سهم هر کدامشان 80ـ70متر بیشتر نبوده است. بروجردیها ثروتمند بودهاند اما در فضای 80متری زندگی میکردهاند؛ پس این متراژ، مغایر کیفیت نیست. کیفیت و کمیت، تابع مستقیم هم نیستند؛ کیفیت، همان کمیت زیادی نیست؛ اگر اینگونه باشد، کیفیت را باید فقط در خانههای ویلایی تصور کرد.
البته بروجردیها در خانه 80متری 2دست مبلمان و میز غذاخوری نمیگذاشتند که از کیفیت بکاهند.
ما در واقع داریم 80متر فضا را دور میریزیم. با تختگذاشتن داخل اتاق، دیگر نمیتوانیم وارد آن شویم؛ میز توالت هم میگذاریم و میگوییم رسم است. در چنین اتاقی فقط میتوان خوابید؛ هیچ کار دیگری نمیتوان کرد. در اتاق غداخوری فقط میتوان غذا خورد. اما در فضای 80متری خانه بروجردیها همه کار میشد کرد؛ با کمک مبلمان منعطف. رختخواب، سفره و… که بهراحتی جمع میشد و پهن میشد. ژاپنیها همان مبلمان منعطف را با تکنولوژی جدید مدرن کردهاند. کرسیهایشان را طوری طراحی کردهاند که جمع شود و بتوان به آن تکیه داد؛ به کیفیت پاسخ دادهاند. اما ما داریم فضا را به زبالهدان تبدیل میکنیم.
وقتی وارد خانههای قدیمی میشویم میبینیم آنها بر مبنای اصول آسایشی غیرقابل زندگیاند اما حتی با معیارهای همین امروز کاملا به ما آرامش میدهند. در دوران کنونی متأسفانه آسایش و آرامش، مترادف فرض شده است یعنی ما هرچند میگوییم آرامش اما بیشتر میخواهیم آسایش را فراهم کنیم
نسبتی میان کیفیت و کمیت وجود دارد که مغایر با تصورات ماست. در خانه بروجردیها و عامریها در کاشان چندین خانواده ساکن بودهاند و سهم هر کدامشان 80ـ70متر بیشتر نبوده است. بروجردیها ثروتمند بودهاند اما در فضای 80متری زندگی میکردهاند؛ پس این متراژ، مغایر کیفیت نیست.
برای مطالعه بخش اول کلیک کنید.
منبع: همشهری