1

املای صحیح کلمات را غلط ننویسیم (2)

  • کد خبر : 13344
  • 07 می 2017 - 9:45
املای صحیح کلمات را غلط ننویسیم (2)

ما در زبان فارسی واژه های بسیاری داریم که تلفظ برخی از آن ها با اختلاف اندکی یکسان است و معنی آنها با هم تفاوت دارند؛ کاربرد این واژه ها به جای هم مشکلاتی در فهم مطالب ایجاد می کند. لذا لازم است از معنی و کاربرد آنها اطلاع داشته باشیم تا املای صحیح کلمات را غلط ننویسیم.

ما در زبان فارسی واژه های بسیاری داریم که تلفظ برخی از آن ها با اختلاف اندکی یکسان، ولی طرز نوشتن آنها متفاوت است و معنی آنها نیز با هم تفاوت دارند؛ این گونه واژه ها را اصطلاحاً واژه ها یا لغات متشابه می گویند. کاربرد این واژه ها به جای هم مشکلاتی در فهم مطالب ایجاد می کند. لذا لازم است از معنی و کاربرد آنها اطلاع داشته باشیم تا املای صحیح کلمات را غلط ننویسیم. در این نوشتار پایگاه دانستنی آنلاین، دومین بخش مطلب را پی می گیریم.

اِلهه/ اَلهه:

الهه(اِلاهه): مؤنث اِله و به معنای «رب النوع» یا «ا یزد بانو» است.

آلِهه: جمع اِله و به معنای «خدایان» است.

 

اَمارات/ اِمارات/ عمارت

امارت: (به معنای اوّل) جمع«اِماره» به معنای «نشانه» و«قرینه» است.

امارات:(به کسر اوّل)مفرد آن اِمارت از مادّه«اِمْر» به معنای« فرمانروایی»، «حکومت امیر» و«امیرنشین» است.

عمارت: آباد کردن، آبادانی.

 

اُموی/ اَمَوی:

اموی(به ضم اوّل و فتح دوم) منسوب به اُمَیَّه بن عبد شمس بن عبدمناف(سر دودمان بنی‌امیه).

اموی(به فتح اوّل و دوم) منسوب به اَمَه به معنای«کنیز».

 

امید/امّید:

به تخفیف یا به تشدید«م» هر دو تلفظ درست است.

 

اُناث/ اِناث:

اِناث: بر وزن«لباس» جمع«انثی» است. دهخدا این کلمه را به ضم اوّل هم نقل کرده که کاملاً اشتباه است.

 

انتر/عنتر:

هر دو به معنای«بوزینه» می‌باشد، ولی املای آن به صورت«عنتر» صحیح است.

 

انتها/ انتهی:

انتها: (در عربی به صورت«انتهاء» نوشته می‌شود) اسم است به معنای«پایان».

انتهی: صیغة فعلی است به معنای«تمام شد، پایان یافت».

 

انتساب/ انتصاب:

انتساب: نسبت داشتن و مرتبط بودن .

انتصاب: گماشتن و نصب کردن.

 

اَنعام/اِنعام:

اَنعام: (به فتح اوّل) جمع«نَعَم» و به معنای«چارپایان» است.

اِنعام: (به کسر اوّل) به معنای«بخشش» است.

 

اَنْگُشت/ اَنْگِشت:

انگُشت: (به ضمن«گ») هر یک از اعضای متحرک انتهای دست‌ها و پاها.

انگشت:(به کسر«گ») به معنای« زغال».

 

اُولی/ اولی:

اُولی: (بر وزن گُویا)، مؤنث اوّل به معنای«نخست» و «نخستین» است و در تركیب«فلسفه اُولی» یعنی«بخشی از فلسفه که به مسائل نخستین و معرفت امور کلّی احوال موجودات می‌پردازد».

اولی:(بر وزن سَودا) صفت تفضیلی و به معنا ی«سزاوارتر» یا «صواب‌تر» است.

 

ایمن/ اَیمن:

ایمن: (بر وزن «بینش») به معنای«در امان، مصون، آسوده‌خاطر» است.

اَیمن: (بر وزن«عینک») اسم مکان است و در تركیب«وادی ایمن» نام صحرای صعب‌العبور و پرمخاطره که کوه طور در آن واقع است.

 

بادنجان/بادمجان:

هر دو صورت، صحیح است، امّا در متون، بیشتر به صورت«بادنجان» آمده است.

 

بالُن/ بالِن:

بالن: (به ضم ل) واژة فرانسوی است به معنای«جسم کرو ی مجوّف، مملو از گازی سبک‌تر از هوا که می‌تواند به آسمان صعود کند».

بالن:(به کسرل) واژه فرانسوی است به معنای«پستان‌دار دریایی و بزرگ‌ترین جانور کره زمین».

 

بانک/بانگ:

بانک: واژة فرنگی است به معنای«بنگاه اقتصاد ی».

بانگ: واژة فارسی است به معنای«فریاد».

 

بُتا/بِتا:

بتا:(به ضم اوّل) به معنای«ای‌بت».

بتا:(به کسر اوّل) بگذار.

 

بَدْوی/ بَدَوي

بدوی: (به فتح اوّل و سکون دوم)منسوب به«بَدْء» به معنای آغازی و ابتدایی است و بیشتر در دادگستری به کار می‌رود.

بدوی(به فتح اّول و دوم) منسوب به«بَدْوْ» به معنای«بیابانی، بیابان‌‌گرد، صحرانشین» است.

 

برائت/براعت:

برائت: به معنای«بی‌گناهی و پا ک‌دامنی» و مجازاً به معنای«دوری و بیزاری» است.

براعت: به معنای«کمال فضل و ادب» و«برتری بر دیگران به علم» است.

 

بلوک / بلوک:

بلوک: (به ضم اوّل) ناحیه‌ای مشتمل بر چند قریه است.

بلوک: (به کسر اوّل)کشورهایی که در شیوة حکومتی کم و بیش یکسانند؛ مثل: بلوک شرق، بلوک غرب.

 

بها/بهاء:

بها: واژه فارسی، به معنای«قیمت».

بهاء: کلمة عربی، به معنای«فروغ و روشنایی».

 

پرتقال/پرتغال:

پرتقال: نام میوه‌ای است.

پرتغال: نام کشوری در اروپای غربی است.

 

پیژامه/ پیژاما/ بی‌جامه:

اصل این چند کلمه«پای جامه» است(جامه‌ ای که در پا کنند)

از سه صورت فوق،«پیژامه» رایج‌تر است.

 

تأثر/تحسُّر:

تأثر: تأثیر پذیرفتن. در تداول امروزة فارسی زبانان به معنا ی«رنج بردن و اندوهگین شدن» است.

تَحسر: افسوس خوردن، دریغ خوردن و توسّعاً به معنای«احساس حسادت کردن» است.

 

تَألّم/تَعَلّم:

تألّم: رنج بردن، درد کشیدن.

تَعَلّم: آموختن، درس خواندن.

 

تحلیل/تهلیل:

تحلیل: از هم گشودن و تجزیه کردن و نیز به معنای«حل کردن و هضم کردن» است.

تهلیل: لا إله إلَّا الله گفتن.

 

تَزکه/ تَرِکه:

تَرْکه: (به فتح اوّل و سکون دوم) واژة فارسی به معنا ی«شاخة باریک و درازِ بریده از درخت».

تِرِکه: (به فتح اوّل و کسر دوم. البته در تداول به فتح دوم) کلمة عرب ی به معنای«اموال بازمانده از مرده».

 

تشت/طشت:

تشت، واژة فارسی است و املای آن به هر دو صورت صحیح است، ولی امروزه باید به صورت«تشت» نوشت.

 

تُشک/ تُوشک/ دشک/ دوشک:

به معنای«زیرانداز رخت‌خواب» اصلاً این واژه تركی است. امروزه باید به صورت«تشک» بنویسیم.

 

تصفیه حساب/ تسویه حساب:

تصفیه: در عربی به معنای«پاک کردن و پالوده کردن» است و تصفیه‌حساب در موردی به کار می‌رود که حساب، پرداخت و پاک شده باشد و دیگر کسی طلب‌کار نباشد. همین تركیب، مجازاً به«هر نوع اقدام عملی برای انتقام‌جویی و كینه‌کشی» به کار می‌رود.

تسویه: مساوی کردن، یک‌سان کردن، هم‌سطح کردن و تسویه‌حساب به معنای«ایجاد تعادل و موازنه در حساب» است. این تركیب به معنای مجازی به کار نمی‌رود و با تصفیه حساب، مرادف نیست.

 

تعویض/تعویذ:

تعویض: مصدر یا اسم مصدر و به معنای«عوض کردن» است.

تعویذ: مصدر است و به«دعایی که می‌نویسند و معمولاً به بازو یا گردن می‌بندند» گفته می‌شود.

 

تفریق/ تفریغ:

تفریق: کم کردن عددی از عدد دیگر.

تفریغ: فارغ کردن و خالی کردن.

 

تمیز/ تمییز:

تمیز در لغت عرب نیامده است و به جای آن تمییز می‌گویند که در فارسی نیز رایج بوده است. ولی در فارسی از قدیم‌ترین زمان‌ها، تمیز را نیز به عنوان گونه«تمییز» به کار برده‌اند.

امروزه«تمیز» منحصراً به جای«تمییز» به کار می‌رود.

 

تنبور/ طنبور:

یکی از آلات موسیقی. واژه فارسی و معرّب آن،«طنبور» است.

امروزه باید به صورت«تنبور» بنویسیم.

 

تهدید/تحدید:

تهدید: ترساندن، بیم دادن.

تحدید: حد و مرز جایی را مشخّص ردن.

 

ثمن/سمن:

ثمن: کلمة عربی به معنای«قیمت».

سَمَن: کلمة فارسی و نام«گُلی»معروف است.

 

ثمین/سمین:

ثمین:(بر وزن«زمین») به معنای گران‌ بها.

سمین:(بر وزن«زمین») کلمة عربی به معنای«فربه و چاق» است.

سمین، بیشتر در تركیب «غثّ و سمین» به معنای«لاغر و چاق» و «ریز و درشت» به کار می‌رود که مجازاً به معنای«کم‌بهاو پربها» ،«سست و محکم» است.

 

ثواب/صواب:

ثواب: اسم است به معنای«پاداش»(علی‌الخصوص پاداش اخرو ی).

صواب: صفت است به معنای«درست، صحیح» یا«به‌جا، مناسب».

 

ثَمَر/سمر:

ثمره: میوه و مجازاً به معنای«حاصل و نتیجه» است.

سمر: افسانه و حکایتی که زبانزد مردم باشد.

 

جَذر/جَزْر:

جذر: ریشه و در اصطلاح ریاضی، جذرِ هر عدد، عددی است که با ضرب آن در خود، آن عدد حاصل شود.

جزر: فرو نشستِ آب دریا بر اثر حرکت ماه(مقابل مدّ).

 

جزء/ جزو:

املای این کلمه به هر دو صورت صحیح است و هر دو به یک معناست اما اصل این کلمه در عربی با همزة پایان ی(جزء) است لیکن فارسی زبانان از قدیم آن را با«و» پایانی و به صورت«جزو» نیز به کار برده‌اند.

 

جَهاز/ جهیز/ جهیزیه/ جهازیه:

جَهاز: کلمة عربی است و به معنای«آن‌چه از اسباب و اثاث و مال که همراه عروس به خانة شوهر فرستند.»

جهیز: در عربی، صفت اسب و به معنای«تندرو و چابک» است.

جهیزیه و جهازیه از ساخته‌های فارسی زبانان در دوران متأخر و به معنای همان«جهاز» است.

 

جُمَل/ جُمَل:

 

جُمَل: (به ضم اوّل و فتح دوم) جمع جمله و معنای«جمله‌ها»ست.

جُمَّل: (به ضم اوّل و تشدید و فتح دوم) یعنی«حساب مبتنی بر وضع عددی برای هر یک از حروف الفبا و شمارش آنها»(مثلاً در تنظیم جدول‌های نجومی و خاصّه در ساختن مادّه تاریخ).

 

خطمی/ ختمی:

خطمی: نوعی گیاه گل‌دار. کلمه عربی است و باید به همین صوت نوشت، نه با«ت».

 

خرد/خورد:

خرد: (به ضم اوّل و سکون دوم) کوچک، ریز و اندک.

خورد: سوم شخص مفرد ماضی مطلق(از ماده خوردن).

در تركیبات به مقتضای معنا، گاهی آن و گاهی این به کار می‌رود؛ مثلاً گاهی خردسال، خرد کردن، خرد شدن، به صورت خرد به کار می‌رود و زمانی خورد و خوراک، خورد و خواب و جز اینها. خرده‌فروشی، خرده‌گیری، خرده‌بینی، خرده‌مالک، خرده بورژوا، خرده‌کاری، خرده‌حساب، خرده‌ر یز،یک خرده، خرده خرده(اندک اندک).

ادامه دارد

لینک منبع

گردآوری شده توسط پایگاه دانستنی آنلاین

لینک کوتاه : https://danestanyonline.ir/?p=13344

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

فرم جستجو

تبلیغات در سایت   درباره ما   تماس با ما

logo-samandehi