از گرداب تا سرچشمه زاینده‌رود

به گزارش پایگاه خبری دانستنی آنلاین، در قسمت پیشین برایتان از سفری به شهرکرد گفتم و جاذبه‌هایی که در نیمروز ابتدایی سفر موفق به بازدید از آنها شدیم و به جایی رسیدیم که مسیرمان را به سمت مقصدی به‌نام «گرداب بن» ادامه دادیم. در این قسمت از ادامه سفر بخوانید.

  گرداب اسرارآمیز

حدود یک ساعت تا تاریکی هوا مانده بود که برای دیدن گرداب به جاده‌ای سبز و زیبا وارد شدیم. از شهرکرد تا این مقصد حدود نیم ساعت راه بود و خیلی ساده‌تر از چیزی که فکرش را می‌کردیم توانستیم این جاذبه‌ گردشگری را که تبدیل به تفرجگاهی دوست‌داشتنی برای مردم محلی شده بود، بیابیم. گرداب از یک دریاچه از زیر کوه سرچشمه می‌گرفت. درختان کهنسال و امکانات رفاهی کافی برای بازدیدکنندگان ایجاد شده بود. شنا و ورود به آبگیر ممنوع بود و از دوستم که اهل شهرکرد بود شنیده بودم که از زمان‌های قدیم به‌دلیل اعتقاد بر خاصیت گردابی این دریاچه مردم از ورود به آن منع می‌شوند. با تمام این احوال آب زلال و وجود تعداد بسیار زیادی ماهی‌های کوچک در کنار تمیزی هوا این تفرجگاه را بسیار دلنشین و به‌یادماندنی کرده بود.

ما تا اوایل شب در این منطقه ماندیم و بعد برای صرف شام و استراحت به محل اقامتمان بازگشتیم تا بتوانیم ادامه سفرمان را در روز بعد با انرژی کامل دنبال کنیم.

  در جست‌وجوی سرچشمه‌ها

صبح روز بعد با پیچیدن صدای پرندگان خوش‌آواز از خواب بیدار شدیم. بعد از صرف صبحانه‌ای ایرانی در ظروف آبی سفالین از خانه آزاده خداحافظی کردیم و به سمت کوهرنگ رهسپار شدیم. حدس می‌زدم که دیگر شانس دیدن لاله‌های واژگون را نخواهیم داشت اما خیلی زود زیبایی مسیری که به سمت کوهرنگ می‌رفت به قدری مدهوشمان کرد که به هیچ عنوان تمام شدن فصل لاله‌ها به چشم نمی‌آمد. دشت‌های سبز پهناور، گل‌های زیبا و خوشرنگ صحرایی و زاینده‌رودی که با خروش و غوغا دره‌ پایین جاده را درمی‌نوردید، چشم‌ها را به خود خیره کرده بود.

در مسیر جاده رفتیم و رفتیم. از کنار روستاهای خوش و آب هوای بسیاری گذشتیم، مراکز متعددی را برای ماهیگیری و استراحت دیدیم، گورستان قدیمی را پیدا کردیم که شیرهای سنگی‌اش هنوز بیدار بودند و سیاه‌چادرهایی را یافتیم که در پناهگاه‌های طبیعی با غرور و زیبایی برپا شده بودند. حوالی ظهر بود که به چشمه اول کوهرنگ رسیدیم و از دیدن حجم آبی که از آن به سمت پایین کوه سرازیر می‌شد پر از شگفتی شدیم. جاده را ادامه دادیم و تابلویی را دیدیم که مسافران را به سمت آبشار شیخ‌علی‌خان و کمپ عشایر راهنمایی می‌کرد. کم کم دشت‌های سبز تمام شدند و جایشان را یخچال‌های طبیعی عظیم، بلند و سرفرازی گرفت که در نوع خود کم‎نظیر بودند. کمی بعد به آبشار رسیدیم.

از لابه‌لای صخره‌هایی سخت، آبی نرم و خنک می‌خزید و رودی خوش‌رنگ را به سمت پایین کوه روانه می‌کرد. کمی بعد متوجه شدم دو گردشگر آلمانی نیز در آنجا هستند. برایم جالب بود با اینکه از کشوری سبز به ایران سفر کرده بودند، شهرکرد و آبشار شیخ‌علی‌خان برایشان زیبا و تاثیرگذار بود. بعد از دیدن آبشار و توقفی کوتاه در کمپ عشایر برای بازگشت به شهرکرد آماده شدیم.

  گشت شهری

از کوهرنگ به سمت شهرکرد بازگشتیم. در مسیر، کنار پلی قدیمی که بخشی از زاینده‌رود از زیر آن می‌گذشت، ایستادیم و به صدای آرام‌بخش آب گوش کردیم. کم‌کم بارانی نرم شروع به باریدن کرده بود که از سمت جاده فارسان به شهرکرد بازگشتیم.

تصمیم گرفتیم در زمان باقی مانده گشتی در شهر بزنیم. در کنار تمیزی خیابان‌ها، معماری‌های زیبا و فضاهای سبز وسیع، مجسمه‌هایی که در میادین شهرکرد وجود داشت بسیار دیدنی بودند. تقریبا کنار همان مجسمه‌ای که از مردان شهرکرد ساخته بودند، مجسمه یک زن هم وجود داشت؛ زنانی که با لباس ویژه این نواحی سوار بر اسب و تفنگ در دست با چشمانی مصمم به دوردست‌ها خیره بودند. به جز سرزمین مجسمه‌ها، این احترام و بالا دانستن مقام زن، در رفتار مردم شهرکرد به روشنی قابل لمس بود.

کمی خیابان‌ها را بالا و پایین کردیم، امامزاده‌ کهن و میانه‌ شهر و حجره‌های قدیمی آن‌را با دقت نگاه کردیم و در نهایت برای صرف ناهار در رستورانی ایستادیم.

بعد از صرف ناهار و خریدن کمی نان محلی معروف شهرکرد، از این شهر زیبا خداحافظی کردیم و به سمت تهران راه افتادیم. پس از استراحت کوتاهی در اصفهان به سمت جاده کاشان مسیرمان را ادامه دادیم. در چند شهر کوچک و بزرگ که در مسیرمان بودند توقف کردیم و در نتیجه این ایستادن‌ها، توانستیم عرقیات خوشبو و پر خاصیت، نان‌های محلی و چند شیرینی جالب و خوشمزه را پیدا کنیم.

ما تمام شب را در جاده بودیم و حوالی صبح به خانه رسیدیم. حالا برایم شهرکرد نه فقط یک شهر، بلکه نمادی از احترام، زیبایی و جلوه‌های بی‌مثال طبیعی است که کلمات از توصیف آن عاجزند.

منبع: دنیای اقتصاد